◕‿◕ تولد ٢ سالگی گل پسرم ◕‿◕
اومدم برات از تولد ٢ سالگیت بگم. درسته دیر اومد ولی تولدت رو درست روز دنیا اومدنت گرفتیم.
لالا هم اومده بود کمکمون. تازه ١٢ ظهر بود تصمیم گرفتیم که چی بپزیم برای شام چون کلا برنامه شام نداشتیم. وقتی از آزمایش اوردمت کلی خرید کردم و بعدم با خاله دست به کار شدیم.
ظهر سر ناهار بودیم که دیدیم در خونه رو میزنن. بابا رهام رفت درو باز کرد و وقتی برگشت یه سبد گل بزرگ دستش بود.
ولی وقتی رو گل رو دیدیم این جمله نوشته شده بود: " دودَ یعنی بادکنک تولدت مبارک"
اون دسته گل رو بابایی مهربون فرستاده بود.من که اشکام بند نمیومد
الهی فدای بابای مهربونم بشم که مارو با اون گل زیباش سورپرایز کرد.
بعدم بلند شدیم و بقیه کارارو کردیم . عصرم من رفتم برای کیک شما و لالا و بابا رهامم بادکنکا رو زدن و شما هم از خوشحالیت نمیدونستی چیکار کنی.
اولین مهمونامون عمو شاپور و زنش و امییر علی و بودن.
بعد باباییی و مامانی و عمه و آقاجون اومدن.
بعدم مامانی و بابایی.
خلاصه برای اینکه خسته نشی اول کیک رو اوردیم کادوهاتو دادیم وسر مست از خوشحال تو از دیدن برف شادی شدیم.
بعدم بساط شام و اوردیم که ماکارونی و سالاد ماکارونی بود و پان اسپانیا و ژله.
بعد از شامم کیکتو اوردیم و خوردیم.
بعداً نوشت ١: دست همه مهمنامون درد نکنه که برای شما کادو اورده بودننن.
اینم شما و کیکت.
چون بقیه عکسا زیاده تو ادامه مطلب میزارمشون.
ایلیا و شادی کودکانش از دیدن برف شادی در کنار کیکش.
کیک تولد عزیز دلم.
ایلیا و مهمانان تولدمون.
اینم شام مختصر ما.
خوردنی های روی میز تنقلات.
اینم ایلیا و بابایی و سورپرایز اون روز ما.