◕‿◕ روز اول خونه مامان شَــ شَــ ◕‿◕
سلام نفس مامانی. خوبی عشق من؟؟؟
گل مامانی گفتم برات از روزی که به خانواده بابایی گفتیم شما جیگر ما شدی بگم.
اون روز عمه ندا خونه مامان شَــ شَــ مهمونی داشت. منو بابایی هم قرار بود بریم دنبال عمه هدی بعدم بریم خونه مامان شَــ شَــ. رفتیم دم خونه و عمه هدی رو سوار کردیم و رفتیم سمت خونه مامان شَــ شَــ. بابایی دمه شیرینی فروشی نگه داشت منم پیاده شدم رفتم شیرینی خریدم و برگشتم. عمه هدی تعجب کرده بود. گفت شیرینی واسه چیه؟؟؟ بابایی شیطونم گفت حالا میفهمی!
رسیدم خونه مامان شَــ شَــ و عمه ندا درو باز کرد و رفتیم داخل و میخواست شیرینی رو از بابایی بگیره بزاره رو میز که بابایی سفت گرفته بودش و نمیدادش میگفت ماله تو نیست ماله مامانمه. همه هم نگاشون میکردن.خلاصه مامان شَــ شَــ هم داشت نماز میخوند و آخراش بود. بعد بابایی رفت پیشش وقتی نمازش تموم شد شیرینی رو داد بهش و گفت این ماله شماست!
مامان شَــ شَــ هم تعجب کرده بود گفت شیرینی ماله چیه؟ بابایی گفت داری دوباره مامان بزرگ میشی!!! وای اینقده خوشحال شد که نگو پرید منو بابایی رو بوس کرد. بعدم همه به ما تبریک گفتن.
بابا گودی هم به نظر خوشحال میمود. بابک هم شیطونی میکرد و پیش باباش بود.
عمو لقمانم عصری اومد که عمه هدی بهش گفت.
عمو پدرام و زن عمو شیوا و سایرس کوچولو هم زنگ زدن همون روز از راه دور یعنی آمریکا تبریک گفتن. اونا هم یه نی نی تو راهی دارن که از شما بزرگتره.
همه خوشحال شدن از اومدن شما.
مامان گلی وقتی بیای میتونی با بابک و سایرس بازی کنی. البته سایرسی امریکاست و از ما دوره.
بعداً نوشت ١: مامان شَــ شَــ مامان بابا رهامــ و بابا گودی بابای بابا رهامــ هستن یعنی مامان بزرگ و بابابزرگ شما! شما باید بهشون احترام بزاری عزیزم.
بعداً نوشت٢: عمه ندا عمه بزرگ شماست و عمو رجب شوهر عمه بزرگ شما و بابک هم پسر شیطون عمه نداست. شما باید به همشون احترام بزاری عزیزم.
بعداً نوشت٣:عمه هدی عمه کوچیکه شماست و عمو لقمان هم شوهر عمه کوچیکه شماست. شما باید به همشون احترام بزاری عزیزم.
بعداً نوشت٤:عمو پدارم تنها عموی شما و عموی بزرگ هستش و زن عمو شیوا هم زنشه و سایرس کوچولو هم پسر نازشون هستش. شما باید به همشون احترام بزاری عزیزم.