ایلیاایلیا، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 8 روز سن داره

بز بز قندی مامان مریمــ و بابا رهامـــ

◕‿◕ تولد٤ سالگی گل پسرم ◕‿◕

سلام دردونمممم. سلام  چراغ خونم. سلام یکی یه دونم. الهی مامان دورت بگرده عسل طلای خوشگلم. تولدت مبارکککک. میدونی چقدر بزرگ شدی. چقدر بلا و شیطون شدی. دیگه اون ایلیای ساکت قدیما نیستی همش در حال آتیش سوزوندنی. انگار همین دیروز بود شیرتو میدادم غذاتو میدادم. البته الانم هنوز غداتو میدم . دردت به جونم چند روزی هست آقاجون مهربون که همش برات چیپس میخره و دوسش داری مریض شدی و بیمارستان بستریه ولی شکر خدا حالش بهتره. انشالله بعد روبراه شدن آقاجون تولد برات میگیرم. انشالله امسالب بهترن اتفاقات برات رقم بخوره مامانم. عاششششقتم پسر طلایم. اینم شکار لحظه های هر  سال مامان مریم. ...
21 فروردين 1395

◕‿◕ تولد 3 سالگی گل پسرم ◕‿◕

سلام دردونمممم. الهی مامان دورت بگرده. تولدت مبارکککک. میدونی چقدر بزرگ شدی. چقدر آقا و فهمیده شدی. انگار همین دیروز بود شیرتو من میدادم غذاتو میدادم. دردت به جونم دو س روزی هست مریض شدی و تب داری. انشالله هفته دیگه تولد برات میگیرم. انشالله امسال سال خوبی برات باشه مامانم. اینم شکار لحظه های هر  سال مامان مریم. ...
21 فروردين 1394

◕‿◕ روزای سخت ما ◕‿◕

سلام پسر طلا. خوبی نازنینم؟؟؟ این روزا خیلی بالا پایین شده روزگارمون. سختیامون زیاد شده. ولی همه کنار هم هستیم. بابا رهام مهربون خیلی زیر فشاره ولی به خودم قول دادم تنهاش نزارم. خدا شاهده که من مقصر خیلی از اتفاقات نیستم. خدا شاهده که چقدر لرزه به تنم افتاده. امیدوارم خودش کمکمون کنه. به زودی میام از سفر شمالمون مینویسم برات. ...
9 مهر 1393

◕‿◕ بای بای پوشک ◕‿◕

سلام نفس نانازمممم. خوبی فدای چشات شم؟ روز پنجشنبه ٢٦ تیر بود که از خواب بیدار شدی و من به طور خیلی اتفاقی و ضربتی تصمیم گرفتم دیگه پوشکت نکنم. بردمت تو دستشویی جیش کردی و دیگه پوشکت نکردم. بردمت بیرون بی پوشک برات جایزه خریدم اومدیم. عصرم رفتیم خونه مامانی. هر چند دقیقه میبردمت دستشویی.خدایی تو هم حسابی همکاری کردی. قبلا شبا تا صبح چنان پوشکی پر میکردی تحویلم میدادی که صبح و دو دستی مینداختم دور ولی الان خشک میخوابی. الانم ٣ هفتس که پاکه پاکی. ممنون که اینقدر زود با همه چی کنار میای.   ...
20 مرداد 1393

◕‿◕ روز پدرو اتفاق شوم آن روز ◕‿◕

سلام ناناز مامانی.   خوبی فدای چشات شم؟ تو پست قبلی برات گفتم که روز پدر اتفاق بدی برای من افتاد ولی بزار از روز قبلش برات بگم. از قبل تو فکر کادوی روز پدر برای بابایی ها و بابا رهام جونی بودم.برا همین از سایت کلپچ برای بابای ها حلیم سفارش دادم که دقیقا روز پدر بدستشون برسه. خوب تا اینجاشو بابا رهامم در جریان بود و به بابایی ها هم گفته بودیم قرار یه بسته برای ایلیا برسه خونه شما اسم شما رو دادیم تحویلش بگیرید. ولی من دور از چشم بابا رهام برای روز دوشنبه یعنی یک روز زودتر از روز پدر که شما و بابا رهام خونه تنها بودین از کلپچ عدسی سفارش دادم. وقتی رسید دستش بهم زنگ زد و معلوم بود جا خورده. خلاصه روز پدر عصر بود ک...
13 تير 1393

◕‿◕ توضیح دیر کرد ◕‿◕

سلام عشق شیرین مامان. خوبی عزیزمممم. ببخش که دیر اومدممم میدونمممم. درگیری های بسیاری داشتیممم. از کجاش برات بگم مادرممممم. من از ٧ اردیبهشت رفتم سر کار. شما رو صبح ها بابا رهام میبرد پیش مامانی و عصر برمیگردوند. وقتی میرفتی دلم خون میشد و کلی اشک میریختممم. ١٤ اردیبهشت پیش دکتر روز رخ وقت داشتیم برای چیزی که من مدتها بود به همه گوشزد میکردم ولی همه فکر میکردن من روی تو حساس شدم بعد از عمل قلبت. خلاصه این چکاپ دومت بود و دکتر گفت عملللللل. باز آب یخی بود که روی من و بابا رهام ریختن. وقت عمل برای ٢٤ اردیبهشت یعنی فردای روز پدر داده شد. کاریش نمیشد کرد تقدیر این بود و آماده بود برای رسیدن روز عمل. روز قبل عملت روز...
11 تير 1393

◕‿◕ تولد ٢ سالگی گل پسرم ◕‿◕

سلام عخش مامانییی خوبی نازدارمممم. اومدم برات از تولد ٢ سالگیت بگم. درسته دیر اومد ولی تولدت رو درست روز دنیا اومدنت گرفتیم. لالا هم اومده بود کمکمون.  تازه ١ ٢ ظهر بود تصمیم گرفتیم که چی بپزیم برای شام چون کلا برنامه شام نداشتیم. وقتی از آزمایش اوردمت کلی خرید کردم و بعدم با خاله دست به کار شدیم. ظهر سر ناهار بودیم که دیدیم در خونه رو میزنن. بابا رهام رفت درو باز کرد و وقتی برگشت یه سبد گل بزرگ دستش بود. همه تعجب کرده بودیم.   ولی وقتی رو گل رو دیدیم این جمله نوشته شده بود: " دودَ یعنی بادکنک تولدت مبارک" اون دسته گل رو بابایی مهربون فرستاده بود.من که اشکام بند نمیومد ال...
5 ارديبهشت 1393

◕‿◕ گل مادر ٢ سالگیت مبارک ◕‿◕

  عشق مامان سلاممممممم. مامان تصدق پسر ٢ سالش بشه. گلم ٢ سالگیت مبارک. امسال دیگه اشک نریختم ذوق کردم. خیلی زود گذشت. ایشالا تو این سال دیگه سختی های پارسال رو نبینی. ایلیا خیلی شیرینی. همه عاشقتن مامان. دردونه مامانی شما. دیگه به همه میگم من یه پسر ٢  ساله ناز دارم. امروزم به حضور بزرگترا یه تولد کوچیک برات میگیریم. اینم عکس پسر خواب من در لحظه تولد ٢ سالگیش.     اینم شکار لحظه های امسال مامان.   ...
21 فروردين 1393