ایلیاایلیا، تا این لحظه: 12 سال و 24 روز سن داره

بز بز قندی مامان مریمــ و بابا رهامـــ

◕‿◕ پست ویژه ◕‿◕

1390/6/27 15:40
429 بازدید
اشتراک گذاری

سلام به همه. خوبین شماها؟؟؟

میدونین مامانی چرا این پست رو اسمشو گزاشته ویژه؟؟؟شِکـْـلـَکْ هآے خآنومے

اول اینکه این پست یکمیش از زبون من یعنی نی نی نوشته میشه.شکلکــــ هـ ـاے آینـــ ـ ـــــاز

دوم اینکه یه اتفاق مهم افتاده میخوام بگم.شکلکــــ هـ ـاے آینـــ ـ ـــــاز

من نی نی ناز مامان مریمـ و بابا رهامـ هستم که امروز یعنی ٢٧/٦/١٣٩٠ یه اتفاق مهم واسم رخ داده. میدونید چیه؟ من امروز اینقده بزرگ شدم و واسه خودم کسی شدم که سنم دیگه ٢ رقمی شده. امروز من دقیقا ١٠ هفته شدم یعنی هفته ١١ از زندگیمو تو دل مامانی شروع کردم.

امروز بابایی بهم گفت قربون گنده بلالی خودم بشم. شِکـْـلـَکْ هآے خآنومےخیلی باباییمو دوسش دارم. درسته بیشتر وقتم با مامانی میگزره ولی این بابایی هستش که خیلی بیشتر به من توجهه میکنه و حواسش به منه. هی به مامانی میگه مریم درست بخواب!niniweblog.comمریم نی نی رو کشتی اروم تکون بخور!niniweblog.comمریم غذا بخور بچمو گشنگی نده! ولی این مامانی به هیچ کدوم گوش نمیده همش کار خودشو میکنه مثلا امروز از صبح هیچی جز یکم میوه به من نداده بخورم. خودش گشنش نمیشه فکر منم نمیکنه!!!شکلکــــ هـ ـاے آینـــ ـ ـــــاز

 

دیگه اینکه مامانی اصلا مراعات منو نمیکنه که ناراحت نشه وقتی ناراحتی میکنه من میرم یه گوشه شکمش اینقد بالا پایین میپرم تا بخورم بهش دردش بگیره یاد منم بیوفته! آخه اینقده کوچیکم که یا یه لگد موضوع حل نمیشه. حالا هم شبا اینقد بد میخوابه که همش خوابای بد میبینه فکر میکنه به کسی نگه منم متوجهه نمیشم. دیشب تو خواب جن میدید و همش داشت بسم الله الرحمن الرحیم میگفت. از ٦.٣٠ صبحم از ترسش بیداره! تازه یه ربع به ٦ که از خواب پرید و دوباره میخواست بخوابه خواب دید که با بابیی رفتن سوریه دوباره ولی تو خواب میدید که قبلش  رفتن مکه. ظهرم یکم خوابید همش خوابای اشفته دید و بیدار شد.

میدونم مامانی خیلی دوست داره بره مکه و وقتی تلویزیون اونجا رو نشون میده یا اینکه تبلیغ میکنه برای ثبت نام اینقدر اشک میریزه که نگو.niniweblog.comبابایی هم بهش میگه بیا سکه هارو بفروشم اسمتو بنویسم مکه ولی مامانی میگه الان نی نی واجب تره نمیخواد.

خوب دیگه من برم یکم شیطونی کنم خسته شدم بسکه گفتم و نوشتم. فعلا بابای

امان از دست این نی نی شیطون من.niniweblog.comایندفعه خودش اومد یه حرفایی رو زد. منم بخدا دلم نمیخواد بهش سختی بدم ولی خوب چیکار کنم. اینقدر بی حوصلم که حس غذا پختن ندارم و همش بابایی گشنه میمونه و دم نمیزنه. شکلکــــ هـ ـاے آینـــ ـ ـــــاز  منم که اصلا گشنم نمیشه که به فکر غذا بیوفتم. دیشب غذا نپختم یکم سالاد درست کردم اوردم بابایی فکر برا خودم اوردم گفت به من بده بخورم . اونجا فهمیدم که بابایی بیچاره چقدر گشنشه ولی چیزی نمیگه.

بخدا درست کردن غذا واسم عذابه. دیشب فکر میکردم که کسی به من نمیگه خرت به چند من! بیخیال این حرفا. نمیخوام به کسی خرده بگیرم ولی اخلاقم عوض شده و یکم حساس شدم و همه چی زود خستم میکنه. مثلا جمعه کار خونه و تمیز کاری خیلی انرژیمو گرفته بود شِـــکـْـلـَکْ هــآے خــآنــــــومـےو کلافه شده بودم یکمم با بابایی حرفم شده بود واسه همین یکی از عزیزام بهم زنگ زد منم تند برخورد کردم. حالا هم ناراحته از من و ٢ روزه زنگ نمیزنه به منه حامله. اشکال نداره من همیشه دهنمو میبندم و ساکت میمونم ولی این رسمش نیست که با زن حامله این برخوردا بشه ولی دست همه درد نکنه من اصلا از کسی گله ندارم از کسی توقعی هم ندارم.

سعی میکنم از فردا یه جوری غذا بپزم دوباره. امروزم غذا نداریم.شِـــکـْـلـَکْ هــآے خــآنــــــومـے

اینقدر چیزای مختلف رو این مدت دیدم که همش استرس تحمل کردم. رهام یه حرفی بهم زد که هر وقت یادش میوفتم جیگرم کباب میشه. نمیدونم من اینقدر زندگی رو به کامش تلخ کردم یا ازش چیزای نشدنی خواستم که به فکر این کار افتاده ولی بخدا من چیزی ازش نمیخوام.

من برم دیگه پر حرفی کردم و یکمم خسته شدم. گاهی وقتا چیزی میخورم حالت تهوع میگیرم.

دوست دارم نی نی شیطون.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (5)

خاله مرجان
28 شهریور 90 1:14
آخ خاله فداي حرف زدن موشش بشه.ماه من مراقب ماماني خيلي باش.ببين چقد دوست داره.حواست به باباييم باشه.خيلي ماهه. ميدوني من عاشقتم؟؟؟؟؟؟؟ موش كوچولو داره پاييز مياد ميدوني چقد خاله اين فصلو دوس داره؟حالا وقتي بياي بهت ميگم چرا.بوس يه عالم
آبجي مرجان
28 شهریور 90 1:22
بدون شرح: مريم..... مريم پاييزي من گره ي اخماتو واكن دستاتو بالا بگيرو واسه فرداها دعاكن وعده مون هر روز ابري زير الماساي بارون چه بهار باشه چه پاييز،چه تابستون چه زمستون يه روزي ميام كنارت تورو ميبرم تا خورشيد يه روزي كه رفته باشه ازنگات سايه ي ترديد آسمون آرزوتو چرا بي ستاره كردي هرچي كه نامه نوشتم چرا رفتي پاره كردي من همونم كه ميسازم قصر روياها تومريم {اشكاي سرختو پاك كن كم نكن دعا تو مريم} سر نوشت ِ ما هميشه مثل حالا تلخ و بد نيس شايد اونجوري كه ميخواي كسي عاشقي بلد نيس گل مريم توي دنيا همه جا غصه ودرده ولي باعشق وصبوري اون كه رفته بر ميگرده {{دَر ِ آسمون هميشه رونيازا بازه مريم}} دير ميام منتظرم باش راستش اين يه رازه مريم وقتي ياد ِ تو مي افتم معبد دلم ميلرزه {{توكنارمي هميشه جاتم اينجا سبزه سبزه}} توي كوچه ي رسيدن مي پاشيم آب فراوون ميذارم شادي و قرآن،مياريم آيينه وشمعدون مي ريزم گلاي ياسو زير ِ پاهاي تو كم كم توفقط منتظرم باش،نازنينم،گل ِ مريم نيمه ي گمشده ي من بي بهونه مال ِ من باش من تو فكر تو مي مونم تو توي خيال ِ من باش {{قصه ي پاكي ِ چشمات موندني ترين ترانه س}} {{لحن ِ نازو مهربونت يه كتاب عاشقانه س}} مريم ِ چشم انتظارم ديگه نزديكه رسيدن {{نگو تنهام،نگو مَردم روي خوش نشون نميدن}} دختر شباي پاييز مي مونم با توهميشه {{واسه هيچكي تو دنيا مريم ِ خودم نميشه}} مريمم خواهرم مهربونم.چرا اينقد ناراحتي؟من با اون عزيزي كه ازت يه ريزه دلگير شده بود حرف زدم.خيالت راحت ناراحت نيس ازت.من فداي تو بشم.نبينم غم داشته باشي.نبينم ناراحت باشي.چشمامو ميدم خار به پاهاي قشنگت نره.نبينم تو اون چشماي درشت وخوشگلت اشك نشسته باشه.من هنوزم همون آبجي كوچولوام كه صدات ميزد خواهر مريم.خواهري من هنوزم كنارتم.غماتوبه جون ميخرم.دردت به جونم حواست به اوني باشه كه الآن توي وجودته.ديگه من برم خواهرم.ببين ساعتو بــــــــــــــــــــــــــوس
ATeNa
30 شهریور 90 19:09
ای جانمممم . ایشاااللله که نی نی تون سالم بپره بغلتون و حالشو ببرین . پیش ما هم بیاین
خاله الی
1 مهر 90 12:08
سلام خاله جون خوبی مامان که اذیت نمی کنی حالا خاله مرجان اذیت کردی عیبی نداره ولی مامانی اذیت نکنیا راستی خاله جان یه سری به خالت بزن عزیزم
خاله الی
1 مهر 90 20:53
مرسی خاله از اینکه بهم سرزدی اره بدبختانه باید بریم مدرسه دوران خوشی تموم شددوران بدبختی شروع شد