◕‿◕ معذرت خواهی ◕‿◕
سلام پسر کوچولوی مامان.
خوبی عزیز دلم؟؟؟
راستی مامانی الان داره برف میاد و خیلی هم خوشگله ولی نه به خوشگلی گل پسر من!!! منم همش میرم از پشت پنجره بیرونو نگاه میکنه.
گل مامان معذرت میخوام از شما. دیروز خونه رو تمیز کردم و همه جا رو تی کشیدم. وقتی اومدم برش دارم تی خورد تو پهلوم. خیلی نازت کردم. وقتی بابایی اومد بهش گفتم فوراً پرسید تکون خوردی گفتم نه!!!! بعد نشسته بودم رو مبل یهو تکونی خوردی واسم شیطونکم. به بابایی گفتم و اونم گفت نازش کن پسرک رو.منم نازت کردم و کلی حرف زدم باهات. ببخشید مامانی ولی از عمد نبود!
تازه دیروز با گل پسر حموم هم رفتیم.
گل پسر از فردا با هم میریم خونه عمه فریبا جونی روضه!!! بله شما اولین مراسم عزاداری امام حسینتو میری اونم وقتی تو دل مامانی. باید خیلی چیزا یاد بگیری.
عمه فریبا همه خونه رو سیاهپوش کرده و یه حال و هوای خاصی داره الان خونشون.
راستی عمه فریبا بهم سفارش کرده ١ بار که تکون میخوردی بهش بگم که اونم ببینه معلومه یا نه!!! ولی الانه فقط مامانی میفهمه تکوناتو عزیزم.
بعداً نوشت ١: گل پسر برای بابایی دعا کن. حالش خوب نیست منم خیلی نگرانشم. میترسم خدای نکرده چیزیش بشه!!! تصورشم دیوونم میکنه!!! وای نه !!!
بعداً نوشت ٢: امیدوارم خدا بهم لیاقت اینو بده که تو مجلس امام حسین ١ استکان بشورم یا اینکه کفش عزادارهاشو جفت کنم.