◕‿◕ حال و هوای این روزا ◕‿◕
سلام پسر گل مامان, عسل مامان, جیگر مامان.
خوبی پسر قشنگه؟؟؟
عزیز دلم ٩ روزه که برات چیزی ننوشتم. عزیزم این روزا دهه اول محرم بود و خونه عمه فریبا روضه بود. واسه اینکه ایلیای مامان اذیت نشه ١ روز در میون میرفتم اونجا که حتما تو مجلس عزای امام حسین باشم.
خیلی لذت بخشه وقتی واسه امام حسین قدمی برمیدارم. تو هم همراهمی و من خوشحالم.
از این روزا بگم که مامام یکم حالش بد بود, شکر خدا الان بهترم. تازگیا هم خیلی سر درد میشم ولی دلم نمیاد بخاطر شما قرص بخورم پس تحمل میکنم.
یادت میاد واست تعریف کردم خواب دیدم که تو سوریه بهم شله زرد دادن و نذر کردم صدای قلبتو بشنوم منم شله زرد بپزم, نذرمو ادا کردم مامانی.
گل پسرم جمعه از صبح تکون نخورده بودی تا شب. دیگه کلافه بودم حسابی. زنگ زدیم که بریم بیمارستان صدای قلبتو بزارن بشنویم. خلاصه یکم چیزای شیرین خوردم و یه تکونکی خوردی. شنبه هم کم تکون داشتی تا شب . موقع برگشتن به خونمون راننده خیلی بد رانندگی میکرد. خیلی هیجانی بود. تو هم اون به وجد اومده بودی و همش لگد میزدی به مامان منم هی کیف کردمممممم!!! هی بهت گفتم پسری من که رانندگی نمیکنم چرا منو میزنی!!!
دیروزم خونه مامان شـَ شـَ مسابقه بوکس نشون میداد منم داشتم نگاه میکردم. بازم گل پسر هیجانی شده بود و کلی لگد نثار مامانش کرد. صبحم بابا رو بردیم ازمایش داد چون رگش پیدا نمیشد سوراخ سوراخش کردن.
امروزم تاسوعاست. منو گل پسر حموم رفتیم و تا چند ساعت دیگه میرم خونه عمه جونی که این روزای اخر رو اونجا باشیم تا حاجتمونو از امام حسین بگیریم.
خیلی دوست دارم عزیز دل مامان. بابا کلی ضعف میکنه برات وقتی میگم داری لگد میزنی.