◕‿◕ غیبت طولانی ◕‿◕
سلام پسر طلای خودم.
خوبی عسل مامان؟؟؟
گل مامان ببخشید چند وقته ننوشتم برات. یکم سررم شلوغ بود.
بالاخره مامان منیژ و عمه فریبا وخاله مرجانی اومدن سیسمونیتو چیدن. وای اگه بدونی چه جیگریه وسایلات.روز خیلی خوبی بود.
الهی مامان برای تو بمیره که درد رو حس میکنی. ٢ شب پیش دندون درد داشتم و تا صبح نخوابیدم. با هر دردی که میگرفت این دتدون لعنتی تو هم یه تکون میخوردی. خلاصه حسابی تو و بابایی رو زا براه کردم. بالاخره تا ساعت ٦ دیروز درد رو تحمل کردمو با ١ نامه از دکترم رفتم دندون پزشکی درستش کردم. شکر خدا دردش خوب شد و دیشب سر راحت رو بالش گذاشتم.
پسر مامان پسر عموی کوچولوت دنیا اومد. هورااااااا
پسر دوم عمو پدرام جمعه دنیا اومده و اسمش رو گذاشتن کَسپیَن. جیگرشو برم من اگه مثل سایرسی باشه که کلی عشقه.
ایلیا خاله مرجان برات ساعت خریده و عمه فریبا جونی هم ماشین. دستشون درد نکنه.
مامانی خیلی دوست دارمممم. بابایی نازت رو هم خیلی میخوامممم.
گل مامان امروزم ولنتاین هستش. ولنتاین تو و بابایی مهربونتم مبارک.