ایلیاایلیا، تا این لحظه: 12 سال و 25 روز سن داره

بز بز قندی مامان مریمــ و بابا رهامـــ

◕‿◕ پسری صبوری کن فدات بشم! ◕‿◕

1390/12/15 2:51
479 بازدید
اشتراک گذاری

سلام شازده پسر من.شکلکهای جالب و متنوع آروین

خوبی فدات شم؟؟؟ شکلکهای جالب و متنوع آروین

ایلیای مامان امروز ٣٥ هفته شدیم با تاریخ پری.  شکلکهای جالب و متنوع آروین  داره نزدیک میشه دیدنت. فقط ٣٣ روز مونده. ولی من دلم نمیخواد تورو با کسی قسمت بکنم. دلم میخواد فقط ماله خودم باشی. ولی از یه طرفم خسته شدم. حوصلم سر رفته.شِکـْـلـَکْ هآے خآنومے

٣شنبه هفته قبل بس که درد داشتم اورژانسی رفتم پیش دکترم. معاینه کرد و صدای قلب شما رو چک کرد. گفت مشکل خاصی نیست اگه تهوع داشتی بیا ممکنه اپاندیس باشه و هیوسین داد. همین که از مطب اومدیم بیرون شکمم سفت شد و کمی درد داشتم.شِکـْـلـَکْ هآے خآنومے اومدیم خونه شام خوردیم با بابایی و بعدم به کارا رسیدیم. ولی هر چی میگذشت درد من بیشتر میشد. دیگه به جایی کشید که بابایی با اژانس رفت هیوسین خرید اورد اونم ١ نصفه شب. .شِـــکـْـلـَکْ هــآے خــآنــــــومـےولی این درده لعنتی ساکت نمیشد. حتی میرفتم رو تخت که یک کمی دراز بکشم از زور درد پهلوی راستم زود بلند میشدم. دیگه تا ساعت ٣ تو خونه راه میرفتم و بابا رهامم منو میدیدو غصه میخورد. شِـــکـْـلـَکْ هــآے خــآنــــــومـےاینقدر درد زیاد شد که ساعت ٣ اژانس گرفتیم رفتیم بیمارستان. رفتم اتاق زایمان صدای قلبتو گوش دادن و معاینه کردن گفتن ماله زایمان نیست. به دکترم زنگ زدن گفت باید بستری بشم. شِکـْـلـَکْ هآے خآنومےبابا رهامم راه نمیدادن تو بخش منم گریم گرفته بود. خلاصه بابایی کارامو کرد و رفت پایین رو صندلی بخوابه که من گفتم بره خونه.niniweblog.com

ساعت ٤.٣٠ بود که منم یکم خوابم برد و ٥.٣٠ با صدای پرستار بیدار شدم. اومد خون گرفت ازم و سرم زد. دیگه خوابم نبرد و همش تو دستشویی بودم. کسیم نمیدونست بیمارستانم. ساعت ٦ به زن دایی اس ام اس دادم گفتم و ٦.٢٠ به بابا بزرگ که تو بیمارستان پیش داییم بود. اومد پیشم و رفت خونه فورا مامان منیژ رو فرستاد پیشم که با خاله مرجان اومد.niniweblog.com عمه فریبا هم زنگ زد بهم که من فقط گریه میکردم. دیگه صبر کردم و رفتم سونو که گفتن اپاندیس نیست و اونجا معلوم شد بازم مشکل کلیم هستش. بازم منتظر جواب ازمایشام بودم. حدود ١٥ ساعت ناشتا بودم دیگه تو هم قاطی کرده بودی و به همه جای دلم میزدی. خاله مرجان دستش رو دلم بود حتی به دست اونم ضربه زدی.شِـــکـْـلـَکْ هــآے خــآنــــــومـے تا ٤ بیمارستان بودم که درد لعنتی بازم شروع شد و راه میرفتم. دیگه رضایت دادم خودم و رفتیم خونه مامان منیژ. بابایی هم شبش بار و بندیلمونو بست اومد اونجا. ٤-٥ روزی اونجا بودیم و خدایی همه کمکم میکردن و هوامو داشتن.niniweblog.comدیگه پریشب یعنی شنبه اومدیم خونه خودمون. مامان منیژ کلی اشک ریخت.niniweblog.com

خدا رو شکر بهترم ولی پهلوی راستم درد داره گاهی و میگیره. مثل الان که بیدارم نگه داشته.niniweblog.com

همش استرس دارم تو بخوای زود بیای.niniweblog.com

پسرگلم صبوری کن مامانی. من نمیترسم از زایمان ولی توروخدا بزار به موقع بیا. الان من امادگی ندارم. خیلی کلافم. از این دردا بدم میاد. همش حوصلم سر میره. ولی همچنان دلم ضعف میره واست.niniweblog.com

شکمم دیگه خیلی بزرگ شده و بابایی همش بوست میکنه.niniweblog.com

هفته قبل از ٤ شنبه با دوستای بابایی رفتیم شمال. جایی که عمو فراز باشه خوش میگذره.شِکـْـلـَکْ هآے خآنومے

خیلی دوست دارم پسر نازم.

رهام گلم بازم دوست دارمممممم.niniweblog.comممنون که تحمل میکنی همه چیو.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

روح انگیز مامان سیاوش
16 اسفند 90 9:31
سلام مامان مریمی آینده خوبی عزیزم؟ ای جونم 35 ماهگی پسر نازت مبارک الهی 40 ماهگیش عزیزم....میدونم حالتو مریم جون ماههای آخر مادر خیلی کلافه و خستست ...یه جورایی حتی از بارداریشم خسته میشه و دوست داره زودی این روزها تموم بشه ...اما عزیزم اصلا بابت زود اومدنو دیر اومدنش از الان به خودت استرس وارد نکن همه چیز رو بسپور فقط فقط به خدای خوبمون از همین امروزم برا سلامتیش روزی 1 تسبیح صلوات بفرست ....عیدم نزدیکه سرت به مهمونی و این چیزا گرم میشه تا چشم به هم بزنی ایشالله به امید خدا رفتی تو ماه 40 و پسر نازت اومده البته مریم جون از ماه 36 به بعدم اگه نی نیت خواست بیاد به هیچ عنوان نگران نشو چون جنین تا ماه 36 کامل کامله و اگه ام بیاد هیچ مشکلی پیش نمیاد الهی که به حق بی بی 2 عالم خانم فاطمه زهرا هر وقت و ساعت و روزی که میاد سالم باشه الهی به حق علی بارت رو به سلامتی زمین بزاری عزیزم ... مواظب خودت و چل پسر ناز ما باش مامان مریمی
روح انگیز مامان سیاوش
16 اسفند 90 9:50
ببخش مامانی منظورم گل پسر بود اشتباه نوشتم
خاله مرجان
17 اسفند 90 2:31
بسر کوچولو،عشق خاله،اصلا" عجله نکن فدات بشم فعلاهمون جایی که هستی پاک ترینوامن ترین جاس خوشگلم بمون تا کاملا" برای اومدن ده این دنیا أماده شی،گلم راستی آقاهه فکرنکن خاله متوجه نشد شماعصبانی بودی وقتی مامان گشنةبود هی کله میزدی به دل مامانی که آهای ننه ما این توگشنه ایم بوس هزارتا دنیا