◕‿◕ سکسکه ◕‿◕
سلام عشق مامان, عمر مامان, نفس مامان.
مامانی الهی دردت به جونممممم. داری سکسکه میکنی این موقع شب. الهی فدای اون تکونای ریزت بشم من که با هر سکسکه میپری. آخیشششش تو که دل منو بردی نصفه شبی با این سکسکه طولانی.
الهی من دور تو بگردم که امروز خسته شدی بس که با هم کار کردیم. تا عصرم زیاد تکون نخوردی. ولی وقتی بابا رهام اومد و شام خوردیم و یکم برای رفع خستگی رو تخت دراز کشیدم همش زیر دست بابایی وولی خوردی که بهش شکایت منو کنی که امروز با کارام اذیتت کردم. فدات بشم حسود خودم که این حسودیت به باباییت رفته امروز صبح تا من باباییتو بوس کردم قربون صدقش رفتم به من لگدی زدی که منم هستم.
مامان منیژ و خاله مرجان و عمه فریبا صبح زود میان اینجا هوراااااا !!!
همش تو خوابام گربه میبینم. نمیدونم این طرف کی میخواد چشمشو از زندگی من برداره. خدا به خیر کنه. ولی کور خونده. خواب دیدم همش صورتمو چنگ میندازه. به بابا رهام گفتم ناراحت شد هی دست گکشید صورتم گفت خوبی؟ الان چیزیت نیست که!!!
ایلیا دیگه غصه ندارم بیای. آمادهِ آماده شدم دیگه. حتی خونه رو هم تمیز کردم واسه اومدنت.
من میمیرم واسه اژدها کوچولوی شیطون خودم.