ایلیاایلیا، تا این لحظه: 12 سال و 25 روز سن داره

بز بز قندی مامان مریمــ و بابا رهامـــ

◕‿◕ اولین بارون رحمت الهی ◕‿◕

1390/6/6 7:58
409 بازدید
اشتراک گذاری

سلام گوگول مامانی. سلام نعنا و پونه. سلام عشق یه دونه.

دردت به جونم خوبی گلم؟ عزیزک مامانی امروز اولین بارون عمرت داره میباره. این اولین بارونه که با هم دیدیم ناز دار طلای من. البته چند روز پیشم اومده بوده ولی متوجه نشده بودیم.

مامانی اینقدر هوا خنک و خوب شده که آدم لذت میبره ازش. پنجره هارو همشونو باز کردم هوای تازه تو خونه جریان پیدا کنه.بوی نم بارونم که دیگه دیوونه میکنه آدمو. بمیرم برای بابایی فکر کنم امروز زیر بارون خیس بشه. گناه داره بابیی!!!

جوجو کوچولوی نازم خدا خیلی در رحمتش رو به روی ما باز کرده و همین جور داره نعمت برامون میریزه. امروز قراره با بابایی مهربون بریم سونوگرافی تا صدای قلب نازتو بشنویم. تو رو خدا جایی نریا همونجا بمون که ما ببینیمت و از وجودت که داره تو دل مامانی شکل میگیره لذت ببریم.

خدارو قسم میدم به این ریزش رحمتش از آسمون که دلمون رو شاد کنه و امروز با دست پر برگردیم خونه و تو کوچولوی نار ما قلب نازت هم مثل گنگیش بزنه و مارو خوشحال کنه.

تازه اگه امروز اونجا باشیو قلبتو ببینیم قراره واست یه جایزه بخریم.

مامانی ٢هفته پیش که میخواستم اولین سونو رو برم قبلش خواب دیدم که دوباره رفتم زیارت سوریه. آخه عزیزکم من و بابایی ٢٩ خرداد رفتیم سوریه و اونجا هم من تورو از دردونه ٣ ساله امام حسین خواستم. تو حرم حرت رقیه یکی اومد یه خرگوش گنده بندازه پایین افتاد بغل من. بگذریم تو خواب دیدم میرم زیارت حرت رقیه و حضرت زینب بعد یه خاونی اومد به من گفت کفشاتو بزار تو جا کفشی و بعدش به من گفت چی میخوری بران بیارم؟ منم گفتم هیچی همه روزه هستن زشته! به من گفت اشکال نداره تو مسافری. منم بهش گفتم یه کاسه کوچولو شعله زرد بیار. حالا منم نذر کردم صدای قلبتو بشنوم فردا شعله زرد میپزم.شکلکــــ هـ ـاے آینـــ ـ ـــــاز

گل مامان میدونم شما نی نی خیلی خوبی هستی چون تا الان مامانو اذیت نکردی. دلت چیزی نخواسته. تهوع مامان خیلی زیاد نشده. امروز یه خواهش دیگه هم ازت دارم اونم اینکه تو رو به این پاکی رحمت خدا قسمت میدم امروز جایی نرو!!! اون تو باش و خودت رو به ما نشون بده. قلب نازت رو که میزنه بزار ببینیم و از وجودت و تو وجود مامانی لذت ببریم. یه امروز رو نرو تاب بازی!!!شِکـْـلـَکْ هآے خآنومے

درد و بلاهات به سرم عزیز مامان. بازم میام برات از روزای اول که فهمیدیم پیش مایی و اینکه چطور به بقیه گفتیم تو اومدی برات مینویسم.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

مامان رامیلا
6 شهریور 90 8:31
سلام عزیزم الهی، بهترین دوران زندگیتو داری می گذرونی و مطمئن باش از این به بعد هم بهتر میشه و با پا گذاشتنش تو این دنیای بزرگ برکت زندگیتون از این بیشتر هم میشه امیدوارم که تمام 9 ماه بارداری تو خوب و به سلامت با دلی شاد بگذرونی همراه با خاطرات خیلی قشنگ، مبارکت باشه . خوشحال میشیم به وبلاگ ما هم سر بزنید .
مامان رامیلا
6 شهریور 90 8:31
سلام عزیزم الهی، بهترین دوران زندگیتو داری می گذرونی و مطمئن باش از این به بعد هم بهتر میشه و با پا گذاشتنش تو این دنیای بزرگ برکت زندگیتون از این بیشتر میشه امیدوارم که تمام 9 ماه بارداری تو خوب و به سلامت با دلی شاد بگذرونی همراه با خاطرات خیلی قشنگ، مبارکت باشه . خوشحال میشیم به وبلاگ ما هم سر بزنید .