◕‿◕ بازم سر کارمون گذاشتی!!! ◕‿◕
١شنبه رفتم سونو و بلاخره شما دست از تاب بازی برداشته بودی و منو بابایی دیدیمت ولی هنوز قلب نازت نبود. خیلی نگران شدم. وقتی اومدم خونه کلی گریه کردم دیگه نفسم بالا نمیومد بسکه اشک ریخته بودم. بابای هم هی دلداریم میداد.
دکتر گفت ١ هفته دیگه دوباره برم سونو بدم یه جای دیگه ولی من تونستم واسه ٤شنبه از یه جای خوب وقت سونو بگیرم اونم با کمک یکی از دوستام.
مامانی واست از دیروز ختم یاسین گرفتم تا روزیکه برم سونو و بگه قلبت تشکیل شده بالاخره. گل مامان تو که میدونی مامان نمیتونه هر حرفیو به هر کسی بزنه چرا میزاری غصه بخورم که واسه شما هم ضرر داشته باشه؟؟؟
تو که میدونی من میمیرم برات نفسم پس همونطور که حرفمو گوش کردی و خودتو نشونمون دادی بازم حرف مامانیو گوش کن وقلب نازتم نشونمون بدهو قایمش نکن شیطون بلا. من دوست ندارم از دستت بدم نازنینم.
قول میدم بهت که امشب با بابایی بریم بیرون و یه جایزه برات بخریم واسه اینکه خودتو به ما نشون دادی. گل مامان نمیدونی وقتی خانوم دکتر شما رو تو مانیتور نشون ما داد و گفت این جنین هستش من که داشتم ضعف میکردم ولی بابایی با چشاش میخندید و معلوم بود از دیدن شما خوشحاله و داره کیف میکنه. به خانوم دکتر گفت این یه ذره چی هست که قلبشم معلوم بشه ولی خانوم دکتر گفت معلوم میشه.
مامانی من از دیروز دوباره تهوع دارم ولی به نظرم شدیدتر از قبل میاد و دیشب واسه اینکه کلافم کرده بود رفتم خوابیدم ولی مگه میزاشت. ولی اشکال نداره من خوشحالم چون تهوع نشونه خوبیه اینو خانوم دکتر گفت.