ایلیاایلیا، تا این لحظه: 12 سال و 18 روز سن داره

بز بز قندی مامان مریمــ و بابا رهامـــ

◕‿◕ تولد ٢ سالگی گل پسرم ◕‿◕

سلام عخش مامانییی خوبی نازدارمممم. اومدم برات از تولد ٢ سالگیت بگم. درسته دیر اومد ولی تولدت رو درست روز دنیا اومدنت گرفتیم. لالا هم اومده بود کمکمون.  تازه ١ ٢ ظهر بود تصمیم گرفتیم که چی بپزیم برای شام چون کلا برنامه شام نداشتیم. وقتی از آزمایش اوردمت کلی خرید کردم و بعدم با خاله دست به کار شدیم. ظهر سر ناهار بودیم که دیدیم در خونه رو میزنن. بابا رهام رفت درو باز کرد و وقتی برگشت یه سبد گل بزرگ دستش بود. همه تعجب کرده بودیم.   ولی وقتی رو گل رو دیدیم این جمله نوشته شده بود: " دودَ یعنی بادکنک تولدت مبارک" اون دسته گل رو بابایی مهربون فرستاده بود.من که اشکام بند نمیومد ال...
5 ارديبهشت 1393

◕‿◕ گل مادر ٢ سالگیت مبارک ◕‿◕

  عشق مامان سلاممممممم. مامان تصدق پسر ٢ سالش بشه. گلم ٢ سالگیت مبارک. امسال دیگه اشک نریختم ذوق کردم. خیلی زود گذشت. ایشالا تو این سال دیگه سختی های پارسال رو نبینی. ایلیا خیلی شیرینی. همه عاشقتن مامان. دردونه مامانی شما. دیگه به همه میگم من یه پسر ٢  ساله ناز دارم. امروزم به حضور بزرگترا یه تولد کوچیک برات میگیریم. اینم عکس پسر خواب من در لحظه تولد ٢ سالگیش.     اینم شکار لحظه های امسال مامان.   ...
21 فروردين 1393

◕‿◕ ایلیا و سال جدید ◕‿◕

سلام مامان گلم. خوبی نازنین پسرممم. سال نوت مبارک البته با تاخیررر. پسر نازم ایشالا توی این سال فقط تنت سالم باشههه و خدا بخت و اقبال بلند بهت بده. پارسال سال سختی رو در کنار هم گذروندیم  ایشالا امسال روز سخت نبینیممم. اینم عکس نازت کنار سفره  ٧سین امسال...   ...
15 فروردين 1393

◕‿◕ تحول عظیم رخ داد ◕‿◕

مامان نازم سلام. بهت گفته بودم میرم و با یه تحول عطیم برمیگردم. بالاخره همت کردیم و اون اتفاق افتادد و من خیلی خوشحالمم. بالاخره عمل کردم و دارم از شر اضافه وزنم راحت میشم. شکر خدا حالم خوبه و تا الان ١٨ کیلو کم کردم. ...
15 فروردين 1393

◕‿◕ تحولی عظیم در زندگییی ◕‿◕

سلام مامان طلایممم سلام پسر بلایممممم خوبی نازدار مامانمممم عزیز مامان این دفعه مختصر و مفید مینویسم میرم و بعد ار یه تحول عظیم میاممم برای مامان دعا کنننن دارم میشم یه مامان جدید برای تو خیلی دوست دارممممم
15 فروردين 1393

◕‿◕ علی اصغرم لای ◕‿◕

سلام ناز دونه مامان. خوبی گلدونه مننن. ١ ماهه وبتو اپ نکردم شرمندتمممم. عزیزم محرم بودو روضه خونه آقاجون. حال و هوای شیرین اونجا. ایلی جونم شیرین زبون شدی. بهت میگم عشق مامان کیه ؟ میگی نَنَم... صدای ٨ تا حیوونو بلدی. مرغ...پیشی...هاپو...کلاغ...قورباغه...زنبور...گاو...ببعی تازه همه اعضای بدنتم بلدی. اگرم بگم چشم مامان کو مال منو نشون میدی. به پیشی میگی بی بی .   کلاغ و مرغ و قوراغتم ترکن مامان میدونی چراااا؟ به مکالمه من و خودت دقت کن...   مامان مریم: ایلی مامان خانوم مرغه چی میگه ؟ ایلیا: گُد گُد! مامان مریم: مامان مریم: ایلی جون کلاغ چی میگه؟ ایلیا: گار گار! ...
6 آذر 1392

◕‿◕ بارون بارون بارونه هییییی ◕‿◕

سلام مامان گلمممم. خوبی نفسممممم همه کسمممم نازنینم مهجبینم. عزیز مادر داره بارون میاد. خیلیم قشنگهههه. منم پنجره هارو باز کردم هوای خونه عوض شه. الهی خدا رو قسم میدم به همین ریزش نعمتش از اسمون که هیچ بچه ای مریض نباشه و دل همه شاد باشه. الهی امیییین. عزیز مادر بعد از واکسن ٢ روزی تب و پا درد داشتی بدم خوب شدی. چند شب قبلم یهو تب کردی و اسهال واستفراغ بردیم دکتر تبت بالا بود. ا مپول زدیم تا پایین اومد. شکر خدا بهتری ولی الان اسهال داری.   ...
5 آبان 1392