ایلیاایلیا، تا این لحظه: 12 سال و 19 روز سن داره

بز بز قندی مامان مریمــ و بابا رهامـــ

◕‿◕ دلم گرفته از آن و از این ◕‿◕

سلام خوشگل پسرم. خوبی مامانی طلا!!! دلم گرفته گل پسرم. خیلی ناراحتم. هر ثانیه اشک جمع میشه تو چشمام و گوله گوله روونه صورتم میشه. دلم از زمین و زمان پره. اینقدر غم رو دلم تلنبار شده که نگو. بابایی نازنین ٣ روز مریض بود و تو خونه. رفت دکتر و کلی سرم و امپول بهش دادن. هنوزم خوب نشده ولی رفت سر کار. سرکارم که رفت یه اتفاق بد افتاده بود. اشکای من که همینجوری میومد. هیچ کس نمیدونه بابایی چقدر مظلومه!!! تازه منم همش خواب میدیدم که یه اتفاقی واسه بابایی بیوفته. حتی تو خواب به یه سری ادمای پر رو گفتم اینقدر از رهامم انتظار نداشته باشین وقت نداره نمیرسه انجام بده. بمیرم برای رهامم. پریشب تو تب داشت میسوخت. ٣٩ درجه دمای بد...
13 دی 1390

◕‿◕ یه آپ بی هدف ◕‿◕

سلام پسر طلای مامانی. خوبی قند عسل شیطونم؟ الهی مامان دور شما بگرده اینقدر عسلی شدی. پسرک من امروز ٢٥ هفته شدی. وای که چه زود داری بزرگ میشی و من بی قرار تر واسه دیدنت. میدونی تا حالا ٢-٣ بار خوابتو دیدم. خیلی پسر اروم و خوبی بودی. مامانی تو خواب شیرت دادم. پسرم چقدر تکونات قوی و زیاد شده. الانم داری تکون میخوری همه کسم. مامانی کلی چاق شدم. هرچی میبینم دهنم اب میوفته. الهی مامان کور شه نبینه قند عسلش گرسنشه!!! دیروز باید از قند خون میدادم و از ١٠ شب باید ناشتا میبودم. صبح که بیدار شدم واسه بابایی صبحونه بزارم تو هم فکر کردی الان ما هم یه چیزی میخوریم همش وول خوردی ولی باید ناشتا میموندیم که ...
7 دی 1390

◕‿◕ شیطون پسر من ◕‿◕

سلام ایلیای نازم. خوبی نازدار پسر, قشنگ پسر, جیگر پسر. عزیزکم امروز وارد هفته ٢٣ شدی.  به قول بابا رهامـ گنده بلالی شدی واسه خودت. تازه کلی هم شیطون شدیا. چند شب پیش تا ٣.٣٠ صبح داشتی تکون میخوردی نزاشتی مامانیم بخوابه. تکونات خیلی واسم شیرین شده. گاهی شبیه یه ضربه هست گاهیم مثل دل پیچه. معلومه تو هم بزرگ شدی چون دل مامان مریمـ هم بزرگ شده و سفت.  راستی فردا قراره از طرف مطب دکترم بریم سونو.  آخ جون که منو بابایی بعد مدتها پسری رو میبینیم. یه خبر دیگه اینکه گوش شیطون کر بدون حرف پیش ایشالا فردا با مامان منیژ و عمه فریبا و خاله مرجان میریم واست خرید کنیم. راستی مامانی چند شب پیش ماه گرفتگی بود. نباید به م...
23 آذر 1390

◕‿◕ حال و هوای این روزا ◕‿◕

سلام پسر گل مامان, عسل مامان, جیگر مامان. خوبی پسر قشنگه؟؟؟ عزیز دلم ٩ روزه که برات چیزی ننوشتم. عزیزم این روزا دهه اول محرم بود و خونه عمه فریبا روضه بود. واسه اینکه ایلیای مامان اذیت نشه ١ روز در میون میرفتم اونجا که حتما تو مجلس عزای امام حسین باشم. خیلی لذت بخشه وقتی واسه امام حسین قدمی برمیدارم. تو هم همراهمی و من خوشحالم. از این روزا بگم که مامام یکم حالش بد بود, شکر خدا الان بهترم. تازگیا هم خیلی سر درد میشم ولی دلم نمیاد بخاطر شما قرص بخورم پس تحمل میکنم. یادت میاد واست تعریف کردم خواب دیدم که تو سوریه بهم شله زرد دادن و نذر کردم صدای قلبتو بشنوم منم شله زرد بپزم, نذرمو ادا کردم مامانی. گل پسرم جمعه ...
14 آذر 1390

◕‿◕ معذرت خواهی ◕‿◕

سلام پسر کوچولوی مامان. خوبی عزیز دلم؟؟؟ راستی مامانی الان داره برف میاد و خیلی هم خوشگله ولی نه به خوشگلی گل پسر من!!!  منم همش میرم از پشت پنجره بیرونو نگاه میکنه. گل مامان معذرت میخوام از شما. دیروز خونه رو تمیز کردم و همه جا رو تی کشیدم. وقتی اومدم برش دارم تی خورد تو پهلوم. خیلی نازت کردم. وقتی بابایی اومد بهش گفتم فوراً پرسید تکون خوردی گفتم نه!!!! بعد نشسته بودم رو مبل یهو تکونی خوردی واسم شیطونکم. به بابایی گفتم و اونم گفت نازش کن پسرک رو. منم نازت کردم و کلی حرف زدم باهات. ببخشید مامانی ولی از عمد نبود! تازه د...
5 آذر 1390

◕‿◕ اولین روز خونه مامان منیژ ◕‿◕

سلام گل پسرناز من. خوبی درد و بلات به جونم. شیطونکم میبینم تکونای نازت داره واضح تر میشه عزیزم. گفتم برات خاطره روزی که به خانواده مامانی خبر دادیم که شما تو دل مامانی رو بنویسم. فردای روزی که به خانواده بابایی وجود شما رو اعلام کردیم یعنی روز شنبه من رفتم خونه مامان منیژ. ١جعبه شیرینی هم خریدم و رفتم دم درشون رنگ رو زدم و رفتم داخل. بعد از سلام احوال پرسی  جعبه شیرینی رو دادم مامان منیژ و اونم تشکر کرد. منم گفتم هرچند وظیفه شما بود بخری ولی خوب من خریدم که مامان منیژ گفت خب من عصری میخواستم بخرم. گفتم ولی هرکی مامان بزرگ میشه اون شیرینی میده. یهو مامان منیژ شوکه شد و با اشک گفت مریم راست میگی گفتم اره و جواب ...
30 آبان 1390

◕‿◕ اسم زیبا و برازنده پسر نازم ◕‿◕

سلام ایلیای نازم. خوبی پسر گلم. جات راحته تو دل مامان؟ میدونم که رو شکم میخوابم جات تنگ میشه چون لگد میزنی بهم که برگردم و من تا برمیگردم اروم میشی. گل پسر نازم عیدت مبارک. بله فردا عید غدیر هست و عید ولایت حضرت علی(ع). مامانی نازم میدونی اسم شما هم اسم حضرت علی هست. مسیحی ها به علی میگفتن ایلیا و توی تورات هم اسم حضرت علی رو به ایلیا یاد میکنن. گل پسرم با این اسم زیبا و قشنگت هر روز صدات میکنم و باهات صحبت میکنم. مامانی دیشب تا صبح از دل درد به خودم پیچیدم و ناله کردم فقط خدا خدا کردم تو حالت خوب باشه. خیلی شب بدی بود و خیلی اذیت شدم. صبحم بازم دل درد داشتم و تو هم تکون نمیخوردی و من و بابا رهامـ خیلی نگرانت بودیم. با...
23 آبان 1390